به گزارش قدس آنلاین، یکی از مستندهای ماندگاری که حماسه ۸ سال دفاع مقدس مردم ایران را ثبت و ضبط کرد مجموعه مستند روایت فتح بود. در عملیات کربلای۵ که زمستان سال ۶۵ در جنوب انجام شد ۴ تن از فیلم سازان روایت فتح به شهادت رسیدند؛ حسن هادی، رضا مرادی، ابوالقاسم بوذری و امیراسکندر یکه تاز.
قاسم بوذری دوم اردیبهشت سال ۱۳۴۱، در تهران متولد شد. تا پایان دوره متوسطه در رشته ریاضی درس خواند و دیپلم گرفت. سال ۱۳۶۵ ازدواج کرد و به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. او به عنوان فیلم بردار و صدابردار با مجموعه روایت فتح همکاری داشت و سرانجام دی ۱۳۶۵، با سمت صدابردار روایت فتح بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید.
شهید آوینی یکی از مستندهای روایت فتح به نام « قاسم» را به این شهید اختصاص داد و در نریشن آن مستند در فراق قاسم بوذری نوشت:
دیماه ١٣٦٥، شلمچه
«آن روز وقتی جادهی کنار دژهای تسخیرشده را به سمت محور غربی پنج ضلعی طی میکردیم، هیچیک از ما نگران تقدیر خویش نبود؛ تسلیم و رضا جایی برای نگرانی و اضطراب باقی نمیگذارد.
حسن هادی همان روز شهید شد، فردای آن روز قاسم بوذری و پسفردا رضامرادی نسب. اما چه غم، این راهی است که نه تنها اگر همهی ما هم جانفدای آن شویم میارزد، بلکه سر شکر داریم و بر دیده منت که خداوند به ما موهبتی عطا فرموده است که به هیچیک از امتهای دیگر نبخشیده. باب جهاد، باب اولیای خاص خداست و دری نیست که بر هرکس که دم از مسلمانی میزند گشوده شود.
کارشناسهای نظامی غرب در توصیف قدرت مهندسی _ رزمی ما گفته بودند که اگر سپاهیان اسلام دوازده ساعت در منطقهای دوام بیاورند دیگر تسخیر آن محال است؛ و این حقیقتی است. بیست و چهار ساعت از شکستن خطوط دشمن نگذشته که چهرهی منطقه کاملاً تغییر کرده است. شبکهای وسیع از جادههای تدارکاتی سراسر جبهه را پوشانده و جدارههای بلندی از خاک جادهها را در پناه خود گرفته است.
قاسم، پرصلابت و استوار، پیشاپیش ما حرکت میکرد و صدا میگرفت...
هنوز سفیدی چشمهای آن بیسیمچی جهاد را که در زمینهی آفتابسوختهی چهرهاش مثل مروارید میدرخشید و آن لبخند پرنجابتش را از یاد نبرده بودیم که به آن پیر دلاور بر خوردیم. پدر شهید است و این بار نیز فرزند دیگرش را که جراحت برداشته روانه کرده و خود ایستاده است. آن شیخ را که با چراغ در جستوجوی انسان سرگردان است خبر کنید که مراد او اینجاست، به اینجا بیاید.
چیزی نگذشته بود که خمپارهای پشت سرمان فرو نشست و ترکشی به یکی از لودرها اصابت کرد. اگر کسی پنداشته است که میتوان سخن از حق گفت و مردم جهان را علیه حاکمیت جهانی کفر شوراند و سیر تاریخ را تغییر داد و در عین حال در آرامشی کامل از مکر شیطان و اذنابش در امان بود، سخت در اشتباه است. قلمرو حاکمیت شیطان ضعف و ترس انسانهاست و اگر میخواهی جهان را از کف او خارج کنی، نباید بترسی..
چیزی به پایان روز نمانده است و یک بار دیگر، دلاوران شبشکن در دل شیارها کمین میکنند و منتظر شب میمانند تا بر سپاه کفر بتازند و در شأنشان والعادیاتی دیگر نازل شود. این بار آنان از زبان حضرت قاسم (ع) سخن میگویند: قاسم جان، عقل میگوید که دشمن زیاد است، اما عشق میگوید که عمویت حسین بن علی (ع) غریب است. قاسم جان، عقل معاش ما را به خاک میچسباند، اما عشق سراغ از خانهی دوست میگیرد. راستی قاسم بوذری در آن لحظات به چه میاندیشیده است؟ درد حضرت قاسم(ع) درد اوست و درد همهی قاسمهای دیگر، و کربلا در انتظار است. عموجان، آمدیم.
شب مردان حق اینچنین میگذرد که روزها آنچنانند که دل شیر از هیبتشان به لرزه میافتد. مپرس که چرا میگریند. در سفر زمینی پاها مجروح میشود و در سفر آسمان دلها. دلی که از یاد حسین نگرید که دل نیست، سنگ خاراست. و چگونه نور در سنگ خارا راه یابد؟
شب مردان حق آنچنان گذشته است که روزها اینچنیناند.
صبح روز بعد
بچهها برای جایگزینی به سوی محور بالای شلمچه میروند. در همینجاست که ما با آن جوان اهل خمین برخورد کردیم. در زیر آن آتش بسیار شدید، او در جواب ما که پرسیده بودیم از کجا اعزام شدهای، گفت: «از خمین، از شهری که آمریکا را به لرزه انداخته است، از شهری که مردی چون امام خمینی از آنجا برخاسته است.»
دیگر تا شهادت قاسم نیم ساعتی بیشتر نمانده است. قاسم دلاورانه، استوار و باصلابت، از میان کانالهای تازه تسخیرشدهی دشمن عبور میکرد و به میقات خویش نزدیک میشد؛ به آن میقات و میعادی که امانت ازلی خویش را ادا کند و از وفاداران شود؛ وفادار به عهد فطرت و به «ما لم یؤت احداً من العالمین»دست پیدا کند، به آنچه هیچکس را جز شهید عطا نکردهاند.
اکنون که بار دیگر به آن صحنهها مینگریم، تو گویی این راه، راهی است که قاسم را به سوی جاودانگی و حیات عنداللهی میبرد. قاسم جان، بگو چه شد که تو لیاقت لقاء یافتی و ما را جز حسرتی نصیب نشد؟ مگر چه کرده بودی که خداوند از میان ما تنها تو را برگزید؟
قاسم به میعاد و میقات خویش مینگرد و ما بیخبریم...
رزمندهای دارد وقایع شب گذشته را تعریف میکند. صدای شلیک و انفجار رفتهرفته بیشتر میشود.
این آخرین صدایی است که توسط قاسم ضبط شده است. تو گویی او همهی این راه را از کودکی تا به امروز پیموده است تا به این وعدهگاه برسد و به آن مراتبی دست یابد که به هیچکس جز شهید عطا نشده است».
در فراق قاسم
به مناسبت سالگرد شهادت شهید قاسم بوذری شامگاه پنجشنبه ۲۳ دی ماه در سی و پنجمین سالگرد شهادتش مراسمی در مجموعه فرهنگی اسوه در تهران برگزار شد.
در این مراسم قاسم بخشی از فیلم برداران روایت فتح به بیان خاطراتی از همکار و هم رزم خود پرداخت.
نظر شما